سیستمهای متمرکز و غیر متمرکز | الگوی ستاره دریایی
آیا تا بهحال به این فکر کرده اید که اولین دولتها چگونه شکل گرفت؟ یا آیا تا به امروز درگیر این مسئله شده اید که اگر خفقان، زور، یا ترس از مرگ نبود و اصولا چنین چیزهایی وجود نداشت آیا بازهم مردم و خود ما از دولتها فرمان میبردیم؟ اصلا چه شد که بشر مفهومی به نام دولت مرکزی را پذیرفت؟ آیا این، یک گل به خودی نبود؟
در این مقاله برای بررسی پاسخ این سوالات همراه میگ بیت باشید.
آزادی طبیعی بشر، گرگ صفتی
بشر مثل تمام موجودات دیگر آزاد آفریده شده است. او برای تمام فعالیتهایش از قوه عقل بهره برده و مختار است. این دید در قرآن، انجیل، تورات و دیگر کتب دینی به صراحت بیان شده و حتی اگر کسی هیچ یک از این کتب را قبول ندارد؛ میتواند با مراجعه به فسلفه پیدایش بشر و یا با مراجعه به ذات و عقل خود، اراده و اختیارش را دریابد.
پس چطور این موجود مختار تن به بندها داد و وجود مفهومی به نام دولت را پذیرفت؟
بیایید جهانی بدون دولت را تصور کنیم. جهانی که هر انسان قائل به آزادی 100 درصدی است و مختار است هرآنچه که از نظرش صلاح میباشد انجام دهد. آیا واقعا زیستن در چنین جامعهای ممکن است؟
قطعا پاسخ شما به این سوال «خیر» است. نمیتوان در جامعهای زیست که افراد به آزادی 100 درصدی خود ایمان دارند چرا که دیگر چیزی به نام حق متقابل، قانون، رعایت حقوق، خط قرمز و …. نیست.
طبق نظریه هابز، فیلسوف بزرگ قرن 17، انسان گرگ انسان است. مفهوم این جمله یعنی افراد جامعه اگر در کنار هم میزیند، این زیست حاصل توافق میباشد نه حاصل ذات و فطرت بشر.
سالیان سال است که بشر برای همزیستی مسالمت آمیز و برای ایجاد امکان زیست، دولت را بوجود آورده و از آن تبعیت میکند.
میتوان گفت دولت محصول نیاز فرد به حمایت در برابر تضادهای اجتناب ناپذیری است که در جامعه یافت میشود.
نظریه قرار اجتماعی
مسئله «قرارداد اجتماعی»، مبحثی است که سه اندیشمند و نظریه پرداز غربی، توماس هابز، جان لاک و ژان ژاک روسو در کتاب و نوشتههای خود به بسط و توضیح آن پرداختهاند و هر کدام از دیدگاه و چارچوب نظری خویش، آن را بررسی کردهاند.
هابز اولین فیلسوفی است که به این مسئله توجه نموده است. قرارداد اجتماعی هابز صورت کامل حق و تکلیف دو طرفه است که در آن مردم به ازای تضمین آزادی فردی، قدرت سیاسی خود را به شخص پادشاه عطا میکنند و در عوض، پادشاه در ازای قبول قدرت مطلقه، مکلف به حمایت از آزادی آحاد جامعه است.
هابز و لاک در تدارک جامعه مدنی به دنبال وضعیتی بودند که از امنیت همه آحاد جامعه مراقبت و حمایت شود. لذا «قرارداد اجتماعی» را -که به نوعی محدود کننده آزادیهای فردی بود- پیشنهاد کردند. به این ترتیب افراد جامعه برای حفظ جان، مال و نوعی آزادی قانونی و عرفی مجبور شدند که قسمتی از آزادیهای اجتماعی خود را به حاکم یا اولیاء امور ببخشند و ناگزیر به قواعد توافقی و عقلی تن دهند. بنابراین، آزادیهای فردی کماکان به قوت خود باقی بود و دولت، حق ورود به این عرصه را نداشت.
هابز و لاک در قرارداد اجتماعی خود بر آن بودند که ضمن کشف نقطه طلایی در آزادی فرد و قدرت دولت، لیبرالیسم خود را بر تضمین منافع فرد بنا کنند. هابز برای این منظور لویاتان آزاد خود را خلق کرد. به نظر او، دولت آزاد و فراگیر میتوانست دست تعدی انسان سودجو و جنگ طلب را کوتاه کند و بر این اساس «قرارداد» را غیر قابل بازگشت میدانست.
به طور خلاصه هابز میگفت بشر برای رسیدن به آرامش باید بخشی از آزادی را از دست بدهد تا امنیت بیشتری برای داشتن آزادی کمتری داشته باشد. درواقع انسان با قرارداد اجتماعی، آزادی اجتماعی به دست میآورد و آزادی طبیعیاش را از دست میدهد.
رفته رفته ظهور و حضور دولتها امری عادی شد بهطوریکه دیگر نمیتوان به راحتی جامعهای بدون دولت را به تصویر کشید.
اما اشکال کار کجاست؟
مشکلاتی که تمرکز قدرت ایجاد میکند، مشکلات سرسری یا سطحی نیستند.
تمرکز قدرتها، حق مشروعیت بوجود آورده و حق مشروعیت عامل ایجاد افکار عمومی یا اندیشه قالب است و این دو در کنار هم جامعهای ایدئولوژیک خلق خواهد کرد که حتی اگر دشمن یک جامعه ایدئولوژیک متفاوت نباشند، دوستش هم نیستند. این تمرکز قدرت در دولتها عامل ایجاد جنگ، درگیری داخلی، جناح گیری و …. شده است.
هرکجا قدرت متمرکز شود، فساد فغان میکند!
در بحث دنیای وب نیز با همین شرایط روبروییم.
world wide web به عنوان پرکاربرد ترین سیستم اینترنت جهان، ابتدا با نوید غیرمتمرکز بودن روی کار آمد. اما کاملا یک سیستم متمرکز است.
امروزه غولهای بزرگ فناوری مثل گوگل، فیسبوک و … به تمام دیتای ثبت شده روی سیستم world wide web دسترسی دارند و به راحتی میتوانند از آنها سواستفاده کنند. بارها شاهد مشکلات این چنینی علی الخصوص از جانب شرکت فیسبوک بودیم.
در بررسی دیگر مثالها میتوان از نتفلیکس یاد کرد که به عنوان کمپانی واسطه پخش فیلم در جهان گاهی سود بسیار بالاتری از سازندگان دریافت میکند.
یک مثال ملموس دیگر، بانکهای مرکزی اند. نهادهایی که به طور کامل بر قدرت سیاسی و اقتصادی دولتها نفوذ دارند. این نهادها در مواقعی که بخواهند با ابراز سیاستهای پولی و مالی انقباضی و انبساطی دست روی قدرت خرید، ازش پول و تورم میگذارند و کنترلی برایشان نیز وجود ندارد.
میتوان حس کرد زخمهای تمرکز قدرت روی تن همه ما وجود دارد.
حالا که سیستمهای متمرکز را درک کردیم به بررسی مفهوم سیستمهای غیرمتمرکز یا Decentrelize بپردازیم.
سیستم غیرمتمرکز با الگوی ستاره دریایی
اعتماد و اتکا به دولت که شاکله اصلی آن بشر است، به عنوان راهی برای به دست آوردن آزادی اجتماعی، شیوه و راه رهایی بشر قدیم بود. بشر امروز اما سازوکاری متناسب با پیشرفتهای امروزش میطلبد. این سازوکار سیستم غیرمتمرکز است.
سیستم غیر متمرکز بیسازمانی یا بیساختاری نیست بلکه شیوه ای نوین در سازمان دهی است.
چه قدر از ستاره دریایی اطلاعات دارید؟
ستارههای دریایی انواع و اقسام مختلفی دارند اما یک چیز در همه ی ستارههای دریایی مشترک است و آن این است که ستاره دریایی مغز ندارد.
سازمانهای غیرمتمرکز مانند ستاره دریایی عمل میکنند و به نوعی، الگوی ستاره دریایی دارند. ستاره دریایی سر ندارد و بنابر همین ویژگی از مغز به عنوان حسگر مرکزی نیز فاقد است. تمام بدن این ستاره حسگرهای عصبی است و هر عضو نقش کمی در کنترل شرایط این جانور داشته و انگار ارگان بدن این جانور ریتمیک، گروهی و منظم کنترل و نگه داشته میشود.
سازمانهای غیرمتمرکز نیز دارای رهبری واحدی نیستند؛ بلکه ارزشهای واحدی دارند که آنها را به هم پیوند میدهد. سازمانهای غیرمتمرکز هم از اطلاعات مرکزی برخوردار نیستند؛ بلکه اطلاعات در کل سازمان پخش شده است. این سازمانها دارای هرم قدرت نیستند، بلکه از دید آنها تمامی اعضا از جایگاه یکسانی برخوردارند. آنها حلقههای مختلفی را تشکیل میدهند که این حلقهها به هم مرتبط هستند. در چنین سازمانهایی کسی از قانون پیروی نمیکند، هرم قدرت و سطحبندی وجود ندارد، بلکه کل سازمان بر پایه یک سری نرمها حرکت میکند. این نرمها در حقیقت ستون فقرات و شاکله اصلی سازمان را تشکیل میدهند.
در این سازمانها همه چیز برپایه اعتماد و اجماع است. محوریت عمل، توافق جمعی است و همه گروه به ارزشهای سازمان، مشرف و راسخ هستند.
این باور واحد در تمام سازمان جاری است. به آن حیات میبخشد و موتور محرک رشد سازمان است. ارزشهای مشترک، کار در حلقههای کوچک، برابری، دوستی و اعتماد روزافزون در بین اعضا ترکیبی را میسازد که در نهایت ارزشهای سازمان، ساختار سازمان را شکل میدهد. به عبارت سادهتر سازمان چیزی نیست به جز ارزشهای آن. خاستگاه سازمانهای غیرمتمرکز در حقیقت یک جنبش داوطلبانه است. در چنین الگویی مسئولیت همه یکسان است و ظرفیت همه برای پیشبرد اهداف سازمان برابر است. چنین نهادی متعلق به یک نفر و یا یک گروه خاص نیست؛ بلکه این شور و شوق داوطلبانه تک تک افراد است که سرمایه اصلی آن سازمان میباشد.
مهم ترین مزیت این نوع سازمانها یک چیز است: انعطاف برای تغییر
سازمانهای غیرمتمرکز در اشل کوچک شبیه به ویکی پدیا عمل میکنند. تمام افراد میتوانند به عنوان عضو وارد شوند، هر فرد خودش مسئولیتش را انتخاب و به اندازه تواناییاش قدرت تاثیر پیدا میکند.
اما برای درک سازمانهای غیرمتمرکز در یک اشل و اندازه بزرگ، به طور مثال در ابعاد یک نشام مالی، باید به مفهوم بلاک چین مسلط شد.
در مقاله بعد همراه میگ بیت باشید.